سفرنامه: یک فرفری در اروپا | سفر سوم: آمستردام
Itinerary: A curly in Europe | Third: Amsterdam
بیشتر زمانها، رفتن برای من همراه با دلهره و نگرانی بوده. رفتن روزها، آدمها، لحظهها، خاطرهها و رفتن خودم.
دلهرهای که خودش همیشه انگیزهای برای کشف و ساختن و گسترش دنیای من شده.
این بار هم سفر من همراه با لذت هیجانی خوش و دلهرهای عجیب آغاز شده. این بار بیشتر از هر بار و نزدیک دو ماه، با یک کوله که نزدیک ۵ کیلو بیشتر محتویات نداره، چندین سرزمین نو رو خواهم رفت و کشف خواهم کرد.
رفتن با خودش دلهره میاره، هرچند دنیامو بزرگ و لذتبخش میکنه، و امیدوارم که این رفتن، آمدن و برگشتنی هم داشته باشه.
سفر سوم من با پروازی به استانبول و سپس به آمستردام آغاز شد. نیمروز به آمستردام رسیدم و با دوستم یک راست به لاهه رفتیم. اگرچه میخواستم نخست سراغ آمستردام برم، اما ترجیح دادم پیش از اون، لاهه رو بگردم. با ورود به لاهه کمی جا خوردم. تصورم بیشتر ساختمونهای قدیمی بلند و سبک گوتیک بود، اما به جز چند ساختمون بزرگ با معماری نوین، چیزی که میدیدم ساختمونهای آجری ویلایی قرمز با شیروونیهای بلند یا دو سه طبقه بود که میونشون خیابونهای تنگ و کانالهای آب یا دریاچههای کوچیک جا گرفته بودند. و البته که پیش از همهی اینها، لاهه پر از دوچرخهسوار بود. در نخستین نگاه لاهه رو پیش از هرچیز با دوچرخهسوارهای پرشمار و کانالهای آب و سرسبزیش به ذهن سپردم: آرامش عجیب، بیشتر خیابونهای تنگ (یک خط رفت و یک خط برگشت)، صدای پرندهها در هر جا و باز هم دوچرخهسوارهای زیاد. شهری که میشه گفت ترافیک ماشین نداره. هرچند این جا خوردن نخستین کمی توی ذوقم زد، اما روزهای بعد این حس کاملن برعکس و به علاقه تبدیل شد.